آنیتادختر دلبندمونآنیتادختر دلبندمون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

" آنیتــــا " فرشته آب ها

دختر مامانی

1393/9/2 13:07
نویسنده : مامان عاطفه
78 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان خیلی وقته که تو صفحه ت چیزی ننوشتم چون هم وقت کم میارم.هم تنبلی کردم،هم اینکه میخواستم ایده بدم یه آلبوم و دفترچه خاطرات برات تهیه کنم که فعلا موفقیت آمیز نبوده.

کوتاهیه مامان رو به بزرگواریه خودت ببخش،عاشقتم مامانی

اما بریم سر خاطرات دختر گلم.از کجا مامان بگه که خانومی شدی واسه خودت،فقط خیلی جیغ میزنی میدونی کار بدیه و بعدش خودت نچ نچ میکنی اما بازم خیلی جیغ میزنی.جمعه خواستم ببینم متوجه میشی و با دعوا کردن این کار رو ترک میکنی یا نه واسه همین دعوات کردم.ببخشید مامانی ! تا مرز گریه پیش رفتی که یکهو به پر نگاه کردی و وقتی لبخند کمرنگش رو دیدی دلت محکم شد و گوشه لبت لبخندی اومد و تمام زحمتم هدر رفت!!!و همچنان شما هستی و جیغ!!!!!!!!

اما از هنر های دخترم

از جمعه 93/8/30میگی تاب تاب عباسی و ما رو از گفتن عباسی و سه کلمه پشت هم مسرور و شگفت زده کردی!دیشب هم مادرجون برات تخت عروسک خرید بچه ت (به عروسک ها و نی نی ها میگی بچه) رئ میذاری تو تخت بهش می می میدی و پتو میذاری و براش لالایی مثلا میخونی و میگی هیس!!قربون زبون و کار های شیرینت برم

الان هم که دارم مینویسم شما تب داری و خوابیدی و من امروز(93/9/2) اداره نرفتم .دیشب خیلی تب داشتی یه لحظه دیدم تنور آتیش شدیخیلی ترسیدم.صبح هم به بهانه ی آب بازی با پدر پاشویه ت کردیم .مرتب بغلم میای و دوست نداری تنها باشی.قراره بعد از ظهر ببریمت دکتر.

امیدوارم زودی خوب شی عشق مامان بابا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)