آنیتادختر دلبندمونآنیتادختر دلبندمون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

" آنیتــــا " فرشته آب ها

خرید نوروزی

امروز از طرف مهد رفتین بازار پیرسرا خرید نوروزی و شما از یه هفته قبل ذوق چنین زوزی رو داشتی دیشب زود خوابیدی و صبح زود پاشدی و تا بهت گفتم بیدار شو با خوشحالی گفتی اخ جون امروز خلاصه اومد صبح موقع خداحافظی انگار یه تیکه از وجودم جدا شده بود و تو ماشین بعد رفتنت گریه کردم تمام دیشب استرس داشتم با اینکه اولین بارت نبود از طرف مهد میرفتی اینبار حسم عجیب بود اینا هم خریدات هستن از بازار اون اخم مرغ رو مخصوص مامان خریدی چون بالاش طوسی هست و این ارزش یه دنیا رو برام داره دوستت دارم فرشته خوشبختی یه ما یکشنبه 96.12.13...
13 اسفند 1396

مهد و آنیتا و پدر 96.11.23

دختر گلم قرار بود امروز پدر شما رو ببره مهد دیشب(96.11 22یکشنبه) شما به پدر چند بار یادآوری کردی بلوز زرد رو بپوش شلوار خوب بپوش حتی ادکلنش رو ازم گرفتی و روی میز ناهارخوری گذاشتی که یادش بمونه جالبتر از همه وقتی بود که گفتی کراوات هم بزن به منم گفتی ماشین رو تو ببر من و مدر میخوایم قدم بزنیم و موقع خواب دوباره گفتی من هیجان دارم چون میخام صبح با پدر قدم بزنم فقط نمیدونم چرا تو خواب حالت بد شد و گریه میکردی صبح هم من نبودم با ناراحتی برام زنگ زدی که چرا زودتر رفتی و برات توضیح دادم که زود رفتم که زود هم بیام دنبالت امیدوارم روزی برسه که نگرانی هات پایان بگیره عاشقتم دختر گلم...
23 بهمن 1396

حسودی 96.8.6

شبکه پویا کارتون انیمیشنی هایدی رو نشون میده و شما میگفتی که هایدی ناراحت کننده ست و من برایرخوشحالی یه شما چند شب قبل آخر داستان رو تعریف کردم و برات خیلی با ارزش بود.از اون شب تا الان چند بار خواستی بگم تا اینکه امشب دوباره گفتم و یادم اومد یه جاش پیتر حسودی کرد و صندلی کلارا رو هل داد و حمله سوالات شروع شد: چرا حسودی کرد؟ و ما متوجه شدیم که شما حسودی رو متوجه نشدی و قربونت برم من با این ذهن کوچولوت.من گفتم پیتر فکر میکرد هایدی کلارا رو بیشتر دوست داره شما :نه پیتر اشتباه میکرد هایدی میخواست کلارا رو خوشحالتر کنه و چندین بار این دلیل و استدلال تکرار شد. اینجا هم پدر داره با داکی و گرکی برات توضیح میده که حسودی چیه مثلا...
6 آبان 1396

شیرین زبونی 96.7.18

آنیتا:مامان زمان چرا اینهمه زود میگذره؟ من: چرا مامان؟ آنیتا:من کی اندازه تسنیم بودم؟!کی اندازه آرسین بودم؟کی اندازه طاها کوچولو بودم؟کی اندازه آریو بودم؟ خدا رو شکر سوال آخرش کمکم کرد تا بتونم جوابش رو بدم من: هنوز اندازه آریو نشدی و آنیتا با خنده آره عاشقتم دیگه شیرین زبونی 18مهر 96...
18 مهر 1396

5مهر 96 و اولین خرید

امروز چهارشنبه 5مهر96 مامان دفاع از پایان نامه داشت بخاطر همین دیشب خونه مانا خوابیدم تا من بیشتر بخونم و قرار شد چون مرخصی ام خودم از مهد بیارمت و شما طبق معمول با دیدن من گفتی شکلات خرگوشی میخوام و برای اولین بار درخواست پول کردی که خودم میخوام بخرم خودت نیا🤔 خیلی خوشم اومد خیلی قشنگ پرسیدی شکلات خرگوشی دارین؟از بس خیلی خوب و رسا گفتی فروشنده ها هر دو متوجه شدن و چون هر دو فروشگاه تموم کرده بودن شرمنده شدن و عذرخواهی کردن.این هم عکس العملت بعد از عذرخواهی فروشنده ها خنده و خناراحتی و حس قوی یه خجالت من هم گفتم اشکال نداره اجازه داری چیز دیگه ای بخری و شما آبنبات چوبی انتخاب کردی و از خریدت فوق العا...
7 مهر 1396

تلاش برای بازگشت به نقاشی 96.7.3

این روزا 3مهر 96 علاقه ای به نقاشی نداری برای اینکه سارینا و ویانا پرنسس های خوشگل میکشن اما شما بلد نیستی اشکال نداره مامان جون اونا حداقل 6ماه ازت بزرگترن جان مامان تصمیم گرفتم بهت یاد بدم پرنسس کشیدن رو تا اینکا دیشب یعنی 4مهر موفق شدی بکشی اما قراره خیلی تمرین کنی عکسش رو برات میذارم موفق میشی عزیزم مطمئنم اینو همیشه گفتم بهت عاشقتم دخترکم...
5 مهر 1396

کوتاه کردن مو 30شهریور 96

Atefeh: داریم میریم آرایشگاه موهامون رو کوتاه کنیم امروز پنج شنبه 30شهریور96 رفتیم برای کوتاهیه مو و جالبه که شما راه رو کاملا بلد بودی تازه کارت تموم شد یواشکی به من گفتی اصلا هم این آرایشگاه خوب نبود اونا زودتر از من شنیدن و همه خندیدیم و این هم چهره جدیدم ...
1 مهر 1396