آنیتادختر دلبندمونآنیتادختر دلبندمون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

" آنیتــــا " فرشته آب ها

یکی بود یکی نبود ...

1393/2/16 13:03
نویسنده : مامان عاطفه
103 بازدید
اشتراک گذاری
دختر گلم مامان تازه با این سایت آشنا شده (از 8ماهگیه شما) و براتون وب ساخته ،واسه همین هم خیلی وب شما به روز نیست،از اون جایی هم که اداره میرم و شما هم صبح ها مامان رو نمیبینی سعی میکنم عصرها بیشتر وقتم رو به شما اختصاص میدم و وقت چندانی برای نوشتن تو وب شما رو ندارم اما تمام سعیم رو میکنم که همه چیز رو حتی با تاخیر بنویسم. میخوام از روز زیبایی برات بگم که فهمیدم اومدی تو دلم یکی بود یکی نبود غیر از خدای خوب و مهربون هیچ کس نبود، یه خانوم و آقایی بودن که خیلی دلشون میخواست مامان بابا بشن،خیلی دلشون میخواس یه دختر گل و ناناز داشته باشن . خانومه مرخصی گرفته بود و اداره نمی رفت.اتفاقا سرمای شدیدی هم خورده بود. صبح همسرش از کارخونه زنگ میزنه میزنه :عزیزم کاش یه بیبی چک بذاری؟ خانومه تو دلش میخنده و میگه:امکان نداره ، من که مطمئنم خبری نیس اما واسه اینکه دل شوهرش رو نشکونه میذاره و در عین ناباوری وااااای خدای مهربونم مثبت بود مامان جان شما بودی!شما نی نی یه من بودی ! باورم نمی شد!چه هدیه بزرگی خداجون!یعنی لیاقتش رو دارم؟! حالا دیگه خانومه قصه شده مامان شما و شوهرش شده پدر شما!قربونت برم!این لحظات وصف ناپذیره حتی همین حالا که شما رو دارم. برای پدر زنگ زدم خییییییییییییییییییییییییییلی خوشحال شد و خیییییییییییییییییییییییییییییییلی استرس داشت و گفت فقط بخواب من الان میام.ساعت هنوز 7صبح بود و همه جا بسته بود. آخه مامانی سرما خورده بود،سرفه شدید می کرد،لکه بینی زیادی هم داشت،الان هم که بعد از دقیقا 17ماه دارم مینویسم همون ذوق رو دارم،قربونت برم که نمیتونم این احساس رو برات وصف کنم.و مط.ئنم که تکرار ناشدنیه. پدر به سرعت باد با قرص و یک عدد کتاب که از خاطرات کودکی هام بود اومد تا مواظبم باشه تا اصلا تکون نخورم،چون تجربه بدی از قبل در این مورد داشتیم.ساعت حدود 10 صبح دکتر حدادزاده وقت گرفتم و با پدر رفتیم،دکتر که خوشحال شده بود گفت که احتمال منفی یه اشتباه در بیبی چک هست اما احتمال مثبت قطعا درسته اما ما که باور نمیکردیم به سرعت تست بارداری رو رفتم و دلم مثل سیر و سرکه میجوشید که اینبار درصدش بالا باشه و خدا رو هزار بار شکر شما تو دل من بودی،دکتر گفت 2هفته استراحت مطلق،همه خوشحال بودن و از همه جالبتر عکس العمل خاله ریحانه بود که فقط و فقط بالا پایین میپرید و شانس آوردیم سرش به سقف نخورد!!!!!!!! مامان جان از حرف زدن درمورد اون روز اصلا سیر نمیشم و امیدوارم همه آرزومندها به آرزوشون برسون و واقعا این روز رو تجربه کنن!! عاشقانه دوست دارم ،قربونت برم، خداروهزاران هزار بار شکر
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)