آنیتادختر دلبندمونآنیتادختر دلبندمون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

" آنیتــــا " فرشته آب ها

93/7/12

عروس خانوم بگو بله این عنوان شعریه که مادر جون برات میخونه و میری بغلشون تا ببرنت کنار عکس با لباس عروست که از آتلیه گرفتیمو ذوق کنی و برقصی!!! تازه یاد گرفتی بری بالای مبل و لامپ بالای عکست رو هم روشن کنی!!!!
2 آذر 1393

93/7/10

نچ نچ میکنی برامون ،خوب هم میدونی که موقعی که نباید کاری رو انجام بدی باید نچ نچ کرد اول انجامش میدی بعد نچ نچ میکنی!!!!
2 آذر 1393

93/6/21

در چنین روزی با عمه آرزو رفتیم اونجا کیف کردی جای خیلی زیبایی بود نمیدونستم اما وقتی اومدیم خونه فهمیدم که من وشما مخصوصا شما حسابی سوختی !!قربون جونت برم. از عمه یاد گرفتی میگی هیس!اونم با عمل دست روی بینی و هیس!!! قربون دختر  
2 آذر 1393

93/7/9

شیطون بلای مامان فکر کنم گفته بودم که از روز تولدت که آریو برات تاب عروسک کادو آورد عاشق تاب شدی و تو پارک با گریه از تاب پا میشی، خونه مادر جون هم که هر پارچه ای رو میبینی باید تاب تاب بشی تازه قیافه هم میگیری اما پدر و خاله ریحانه هم یه کار جدید با تاب یادت دادن:دود دو کردن با پایه تاب شما هم با استعداد!!!!!
2 آذر 1393

دختر مامانی

عزیز دل مامان خیلی وقته که تو صفحه ت چیزی ننوشتم چون هم وقت کم میارم.هم تنبلی کردم،هم اینکه میخواستم ایده بدم یه آلبوم و دفترچه خاطرات برات تهیه کنم که فعلا موفقیت آمیز نبوده. کوتاهیه مامان رو به بزرگواریه خودت ببخش،عاشقتم مامانی اما بریم سر خاطرات دختر گلم.از کجا مامان بگه که خانومی شدی واسه خودت،فقط خیلی جیغ میزنی میدونی کار بدیه و بعدش خودت نچ نچ میکنی اما بازم خیلی جیغ میزنی.جمعه خواستم ببینم متوجه میشی و با دعوا کردن این کار رو ترک میکنی یا نه واسه همین دعوات کردم.ببخشید مامانی ! تا مرز گریه پیش رفتی که یکهو به پر نگاه کردی و وقتی لبخند کمرنگش رو دیدی دلت محکم شد و گوشه لبت لبخندی اومد و تمام زحمتم هدر رفت!!!و همچنان شما هستی و جی...
2 آذر 1393

بدون عنوان

پرنسس زیبای مامانی این روزها دوریت  برای مامان خیلی سخت تر شده بس که ناز داری وشیرین کاری میکنی تو اداره خیلی هوای دیدنت رو میکنم،قلب منی عزیز دلم تقریبا کاملا زبون،دندون،بینی،چشم رو میشناسی اما گوش و مو رو اشتباه میکنی این کتاب رو هم هنوز دنیا نیومده  بودی واست خریده بودم که الان عاشق این هستی که زبونت رو توش نشون بدی کتاب تاتی تاتی رو هم که برات خریده بودم همه رو ورق ورق و پاره کردی و میری از رو میز خاله چسب میاری که مادرجون برات بچسبونه،از کتابت فقط دو تا ورق موندهم امروز هم یه کتاب نینی قاقا برات خریدم تا به صفحه موزش میرسی یاد موز خوردن می افتی و موز میخوای! عاشق گربه هم که هستی ،شدید،باید گربه ها رو پیشده کنی ،مخص...
30 مهر 1393

روز کودک مبارک

دختر گلم روزت مبارک ایشالله خانوم خانوما شی،عروس شی قربونت برم من دیشب وسط شب پا شده بودی و میخواستی بازی کنی .هی من و بابا رئ د میکردی ناز میکردی و بوس می دادی . و میگفتی مامان.دختر مهربونم تا دوباره بخوابی  شاید یه ساعت بیشتر طول کشید و منم که صبح باید میرفتم اداره!!!!!اما با این حال امروز تو اداره دلم برات یه ذره شده بود و بی تاب دیدنت بودم. 93/7/15گفتی بابا حاجی و دیگه هرچی میگم تکرار نمیکنی شعر خروس خروس رو میخونم میگی ب یعنی بله! سمت گلدون میری خودت دستت رو تکون میدی و میگی نه نه اما بازم دستشون میزنی  
17 مهر 1393

روسری

عزیز دلم امروز برای اولین بار چون بارون بود  با روسری رفتی بیرون!!! روسری مال قدیمای خاله ریحانه بود!! شما هم نمیذاشتی رو سرت بمونه! عاشقتم عروسک مامان ...
8 مهر 1393